گزارشات و مطالب واحد:
السلام علیک یا امام هادی علیه السلام
تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۶/۰۵
(نجات جان یونس نقاش)
روزی یونس نقاش با دل ترسان و مضطرب نزد
امام هادی علیه السلام رفت و گفت:ای
سید من، تو را درباره خانواده ام سفارش به نیکی میکنم.
امام فرمود:چه خبر شده؟
یونس گفت:تصمیم گرفتم از این جا بروم.
امام هادی علیه السلام در حالی که تبسمی بر لب داشت فرمود:چرا؟
یونس گفت: موسی بن بغا (یکی از مقامات حکومت بنی عباس) نگینی به من سپرد که
بسیار ارزشمند و قیمتی است و از من خواست روی آن نقشی حک کنم. موقع کار این نگین دو
نیم شد. فردا قرار است آن را تحویل بدهم و در این صورت یا هزار تازیانه می خورم یا
مرا می کشند.
حضرت هادی علیه السلام فرمود: به منزلت برگرد، تا فردا جز خیر چیزی نخواهد بود فردا یونس دوباره ترسان و لرزان خدمت امام هادی علیه السلام رسید و اظهار داشت: مامور آمده و نگین را می
خواهد.
امام فرمود: برگرد که جز خیر نخواهی دید. یونس پرسید: ای آقای من، به او
چه بگویم؟
امام تبسمی کرد و فرمود:برگرد و به آنچه به تو می گوید گوش بده. جز
خیر نخواهد بود.» یونس رفت و پس از مدتی با لبان خندان بازگشت. به امام گفت:«ای سید
من! مامور میگوید کنیزانم با هم مزاح دارند. آیا میتوانی این نگین را دو نیمه کنی
تا ما نیز تو را بینیاز کنیم؟
امام هادی علیه السلام خشنود شد و رو به آسمان عرض کرد:«خدایا حمد
از آن توست که ما را از آن گروهی قرار دادی که تو را ستایش کنند.
( امالی طوسی، ص288)