گزارشات و مطالب واحد:
ایثاروشهادت
تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۷/۲۸
ظرف ها را از مادر گرفت ، شست و گفت : دستات دیگه حساسیت گرفته مادر. مادر رفت سراغ غذا که روی اجاق گاز بود. پسر ، دنبال مادر رفت ؛ مثل اینکه می خواست به مادر چیزی بگوید . رفت کنار مادر و خیلی مودب گفت : مادر چرا اسمم را گذاشتید فرزام؟! چرا علی نه ؟! حسین نه ؟! ... و ادامه داد که : آخه آدم با شنیدن فرزام یاد هیچ انسان خوبی نمی افته! من اصلا صاحب نامم رو نمی شناسم که بهش افتخار کنم! از همان روز به بعد بود که همه علی صدایش می زدند
( شهید علی پورحبیب)
منبع : آب زیر کاه ص 37