گزارشات و مطالب واحد:


السلام علیک یاعلی ابن ابی طالب


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۷/۲۱

                                           (همه از شجاعت علی سخن می گویند) 

ابو وائل نقل مى كند، روزى همراه عمر بن خطاب بودم ، گفت بيا تا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگويم، نزديك رفتم، گفت: در جنگ احد، با پيامبر پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر اسلام صل الله واله وسلم سرپرست اوست . هنگامى كه آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند ناگهان ! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طورى كه توان جنگى را از دست داديم و با كمال آشفتگى از ميدان فرار كرديم. در ميان جنگ تنها ايشان ماند. ناگاه ! على را ديدم ، كه مانند شير پنجه افكن، راه را بر ما بست، مقدارى ماسه از زمين بر داشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد، خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روى شما به كجا فرار مى كنيد؟ آيا به سوى جهنم مى گريزيد؟

ما به ميدان برنگشتيم. بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش اسلحه بود كه از آن خون مى چكيد! فرياد زد: شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.
به چشم هايش نگاه كردم ، گويى مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مى كشيد و يا شبيه، دو پياله پر از خون، يقين كردم به طرف ما مى آيد و همه ما را مى كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم: اى ابوالحسن ! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى كنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مى كند.
گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد. از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتى كه آن روز از هيبت على علیه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نكرده ام .

(بحار، ج 41، ص 52.)